این سومین برنامهی بود که با گروه امید رفتم و دومین برنامهی هزار در کمتر از 2ماه. رفتنم هم کلی ماجرا داشت. دستدستکنان بین رفتن و نرفتن. آخرش مجبور شدم بهخاطر رسیدن به بچهها تا ماهان با آژانس بروم تا بعد از پیدا کردن ماشین که به هزار بهانه نگهش داشته بودند توی ماهان برسم به تیم.
از راین تا بابزنگی را با وانت رفتیم و توی راه ناهار خوردیم -سالاد اولیه- که تا روز بعد همگی باهاش ماجراها داشتیم.
حوالی 3عصر بود که از دهانهی بابزنگی حرکت کردیم.
تا بجنبیم شب شد. توی دهانهی دره. با شیب و برف. ساعت 8شب بود که جایی دور از باد تونستیم چادر بزنیم. زیر قله ارتفاع 4300
در راه بازگشت.
برنامهی آبشار راین ساعت 1 بود که نرسیدیم و تمدید کردیم تا آخر کار ساعت 5عصر پای آبشار بودیم برای ناهار.
از راین تا بابزنگی را با وانت رفتیم و توی راه ناهار خوردیم -سالاد اولیه- که تا روز بعد همگی باهاش ماجراها داشتیم.
حوالی 3عصر بود که از دهانهی بابزنگی حرکت کردیم.
تا بجنبیم شب شد. توی دهانهی دره. با شیب و برف. ساعت 8شب بود که جایی دور از باد تونستیم چادر بزنیم. زیر قله ارتفاع 4300
در راه بازگشت.
برنامهی آبشار راین ساعت 1 بود که نرسیدیم و تمدید کردیم تا آخر کار ساعت 5عصر پای آبشار بودیم برای ناهار.